داستان کودکانه تولد رونیا در سال کبیسه
رونیا با ناراحتی به مامانش گفت: «من تولدم رو گم کردهام! همهی تقویم را گشتم، اما هیچجا نیست. حتماً تقویم اشتباه کرده!»
چشمان تیره و درخشانش پر از اشک شده بود. رونیا شش ساله بود و در کلاس اول درس میخواند.
رونیا گفت: «سال گذشته تولدم توی تقویم بود!»

مامانش لبخند زد و گفت:
«میدونم عزیزم، اما امسال نیست. ببین رونیا، تولد تو ۳۰ اسفند هست، و اون روز فقط در سالهای کبیسه توی تقویم وجود داره. به اون میگن سال کبیسه.»
رونیا با تعجب گفت:
«یعنی من فقط هر چهار سال یکبار تولد دارم؟!»
مامانش گفت:
«خب، طبق تقویم بله، اما ما هر سال تولدت رو جشن میگیریم، درست مثل همیشه، اینکه تولد تو توی سال کبیسه است ، باعث نمیشه ما تولدت رو فراموش کنیم»
رونیا اخم کرد و گفت:
«ولی چطور میتوانم تولد داشته باشم وقتی اصلاً آن روز وجود نداره؟!»
در همین موقع، بابای رونیا از سر کار به خانه اومد و رونیا با گریه خودش رو در آغوش بابا انداخت.
گریهکنان گفت: «من امسال تولد ندارم، چون توی تقویم نیست!»
بابا با لبخند گفت: «چرا داری دخترم!»
رونیا با چهرهای نگران گفت: «ولی چطور؟!»
پدر گفت: «آدمهایی که 30 اسفند به دنیا اومدن، معمولاً تولدشون رو در ۲۹ اسفند یا ۱ فروردین جشن میگیرن.»
رونیا با ناراحتی گفت: «چرا من باید همان روز به دنیا می اومدم؟!»
بابایش خندید و گفت:
«تو تنها کسی نیستی که توی اون روز به دنیا اومدی. افراد زیادی مثل تو هستن. سال کبیسه هر چهار سال یکبار میآید تا تقویم با گردش زمین به دور خورشید هماهنگ بمونه. سال خورشیدی مدت زمانی است که زمین یک دور کامل به دور خورشید میچرخد و بخاطر هماهنگ شدن زمان گردش زمین و حرکت خورشید ، هر 4 سال یک بار، اسفند ماه 30 روزه میشه »

رونیا وسط حرفش پرید و گفت: «بابایی! تو خیلی باهوشی!»
پدر با مهربانی گفت:
«وقتی به دنیا آمدی، دربارهی همهی این چیزها مطالعه کردم تا بهتر سالهای کبیسه رو بشناسم، چون میدانستم روزی از من میپرسی ، تازه به نظر من تو خیلی خاصی که توی یک روز خاص به دنیا اومدی.»
رونیا کمی آرامتر شد. احساس بهتری داشت، چون فهمید تنها کسی نیست که تولدش امسال در تقویم نیست و همچنین توی یه روز خاص به دنیا اومده.
به سمت پلهها رفت.
مامان پرسید:
«کجا میروی؟»
رونیا با لبخند گفت:
«میخواهم بروم به دوستهام بگم که من توی سال کبیسه به دنیا اومدم و امسال یه تولد جدید دارم!» 🌸
برای قصه های بیشتر، به بلاگ قصههای فیکولند مراجعه کنید.
